محل تبلیغات شما

میم پذیرش گرفته، آن هم از دو کشور . چین و امریکا، خانواده اش بدجور مخالف رفتنش هستن اما میدونن که برای نگه داشتنش تو این خاک نه شانسی دارن و نه بهونه ای. همین چند ماه پیش مادرش برای مادرم درددل کرده بود که اگه میم بره من سکته میکنم، پدرش هم گفته بود اول من سکته میکنم بعدش مادرش. . روزها به ماجرای زندگی میم فکر کردم به تصمیم سختی که باید بگیره، به همه ترسها و تردیدهایی که باید بهشون غلبه کنه، به عشقی که سالها به جانش ریختند و حالا باید چشمش رو به روی همه اون سالها ببنده و به جلو پیش بره، به همه دلتنگی هایی که ممکنِ بعد از مهاجرتش سراغش بیاد، به حسرتی که ممکنِ راه نفسش رو تنگ کنه. حتی به سکته مادر پدرش هم فکر کردم. تصورش رو بکن، با دنیایی امید و آرزو مهاجرت کنی و اون سر دنیا یکباره خبر مرگ عزیزترین هات رو بشنوی که از دوری تو دق کردنزبونم لال ! موندم میم چه تصمیمی میگیره؟ دو راهی سختیِ خیلی سخت اگه من جای اون بودم چه کار میکردم؟ تسلیم دلبستگی های اینجا و اکنون میشدم یا به جنگ سرنوشت میرفتم و خودم ناخدای زندگیم میشدم؟

امیدوارم میم بتونه تصمیم خوبی بگیره 

امیدوارم خانوادش تاب دوری میم رو داشته باشن

برگ های بلوط را بخوان و پیدایم کن

خیال کوچیدن به سرم زده

بیا از دوست داشتن هم نگریزیم

میم ,رو ,اون ,سکته ,هم ,تو ,من سکته ,فکر کردم ,به همه ,که باید ,که ممکنِ

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها